این است حکایت دنیا
10 خرداد 1403 توسط فاطمه سرگزي
قطره عسلی بر زمین افتاد . مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه عسل برایش اعجاب انگیز بود . پس برگشت و جرعه دیگری نوشید .
باز عزم کرد ، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد ، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد .
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد .
اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود . پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت .
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مُرد .
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ !
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد ، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود .